جدول جو
جدول جو

معنی نای مشک - جستجوی لغت در جدول جو

نای مشک(مَ)
نی انبان. نای انبان. (از جهانگیری). نای انبان، و آن را نای مشکک هم میگویند. (از برهان قاطع) (از آنندراج). بمعنی نای انبان است، چه انبان را مشک گفته و آن را مشکک یعنی مشک کوچک نیز گفته اند. (انجمن آرا). رجوع به ناانبان شود
لغت نامه دهخدا
نای مشک
نای انبان نی انبان
تصویری از نای مشک
تصویر نای مشک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نارمشک
تصویر نارمشک
درختی دارای برگ های دراز و باریک، چوب سخت و سرخ رنگ و گل های سفید خوش بو که از آن عطر می گیرند، میوۀ این گیاه که خوردنی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نای مشکک
تصویر نای مشکک
نی انبان، نوعی نی که به انبان پرباد متصل است و با فشاری که به انبان وارد می کند نواخته می شود، خیک نای، نای انبان
فرهنگ فارسی عمید
(یِ شُ)
قصبهالریه. رجوع به نایژه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نار هندی. و آن تخمی است سرخ رنگ و اندک سبزی در میان دارد و آن را به عربی رمان مصری خوانند و خاصیت آن نزدیک به سنبل است. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). گل درختی است موسوم به ناماشیر. (مفاتیح). انار خرد شکافته چون گلی با رنگی میان سرخی و سپیدی و زردی و در میان آن گلها به همان رنگ باشد و وی را در خراسان گل داده گویند. (از بحر الجواهر). انار هندی که اندک سبزی در میان باشد. (شمس اللغات). بهندی او را اناکیسر گویند. (از تاج المصادر بیهقی). نام میوه ای هندی. (ناظم الاطباء). نام شکوفه ای است دوائی. (فرهنگ نظام). مشک الرمان. اقماع الرمان. نام داروئیست (شعوری). فادانیا. عودالریح. ورد الحمیر. رمان مصری. کهیانا. عودالصلیب. وردالحمار. ناغیست. نارماسیس. حکیم مؤمن آرد: اسم فارسی شکوفۀ نباتیست سرخ مایل به زردی و از نخود بزرگتر و در شکل شبیه به انار کوچکی که گلش نریخته باشد و در خراسان کثیرالوجود است و درخت او به قدر درخت انار است و نزد بعضی او و نار قیصر یک چیزند و آن اصلی ندارد. (از تحفۀ حکیم مؤمن ص 253). ابن بیطار آرد: اسحاق بن عمران گوید، انارخرد شکافته ای است شبیه به گل سرخ رنگش متمایل به سپیدی و سرخی و زردی است در وسط آن نوار است که رنگ آن نیز چنین است و طعمی عفص و بوئی خوش دارد و آن را از خراسان می آورند گرم و خشک است. رازی در حاوی گوید:نار مشک فقاح درختی است به نام نارماسیس، و خاصیتش ترقیق و تلطیف با هم است ابن سینا گوید: لطیف و محلل است و برای کبد و معده نافع است. (از ابن بیطار ج 2 ص 175). نام گلی است خوشبو که بزبان هندی ناکیسر گویند. (شمس اللغات) ، کورۀ آهنگری را گویندبه اعتبار آتش و انگشت. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کورۀ آهنگران. (شمس اللغات) (شعوری)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
نای مشک:
بادبندی ّ سرود نای مشکک بین که چون
هر زمان آن بادبندی را ز سر گیرد همی.
امیرخسرو (از انجمن آرا).
رجوع به نای مشک شود
لغت نامه دهخدا
(نِ خُ)
خبزه لحلحه. قفار. کمک. کبنّه. شظف. (منتهی الارب). نان خشکیده. رجوع به اقسام نان ذیل کلمه نان شود، نان خالی. نان تهی. نان پتی: او جزع میکرد و صدقه به افراط میداد. روز به روزه بودن و شب به نان خشک روزه گشادن و نانخورش نخوردن. (تاریخ بیهقی ص 484).
هر دو یکی شود چو ز حلقت فروگذشت
حلوا و نان خشک در آن تافته تنور.
ناصرخسرو.
به نان خشک قناعت کنیم و جامۀ دلق.
سعدی
لغت نامه دهخدا
نام سازی است که خنیاگران نوازند و آن را موسیقار نیز خوانند، (جهانگیری) (فرهنگ نظام)، و صاحب برهان نای لوس نوشته به ’لام’ و خطاکرده، (آنندراج) (انجمن آرا)، رجوع به نایلوس شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ یِ مُ / مِ)
نافجه. فارهالمسک. (السامی فی الاسامی). نافجه. (دهار). لبیخه. (منتهی الارب). نافه:
نافۀ مشکم که گر بندم کنی در صد حصار
سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من.
خاقانی.
چون نافۀ مشک شب بسوزد
بس عطسه که آن زمان زند صبح.
خاقانی.
چندین هزار نافۀ مشک امید را
بر مجمر نیاز به یکدم بسوختم.
خاقانی.
و رجوع به نافه و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند که در 40 هزارگزی شمال قاین واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 28 تن سکنه دارد. آبش از چاه محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نارمشک
تصویر نارمشک
فاوانیا، کوره آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
نای مشک کوچک: بادبندی سرودنای مشکک بین که چون هرزمان آن بادبندی رازسرگیردهمی، (امیرخسروانجمن لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
رائحة المسك
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
Muskiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
odeur de musc
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
odore di muschio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
خوشبؤ مشک
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
запах мускуса
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
Moschusgeruch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
запах мускусу
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
zapach piżma
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
麝香味
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
harufu ya miski
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
মসলিনের গন্ধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
olor a almizcle
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
misk kokusu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
머스크 냄새
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
麝香の香り
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
ריח מוסק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
कस्तूरी की गंध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
cheiro a almíscar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
กลิ่นมัสก์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
muskgeur
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بوی مشک
تصویر بوی مشک
bau kasturi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی